کتاب «مهمان مامان» نوشتهی «هوشنگ مرادی کرمانی» است. این کتاب روایتی از روابط اعضای یک خانواده است با فامیل، همسایهها، حکایت صمیمیتها، نگرانیها و درمجموع فرهنگ جاری در گوشهای از این شهر بزرگ که طی ماجرایی چند ساعته بیان میشود. در قسمتی از داستان میخوانیم: «جلوی پسر خاله و عروس بشقاب تخمه بود و توی شیرینی خوری شیرینی های تری که خودشان آورده بودند.بهاره سر خود شیرینی ها را گذاشته بود تو شیرینی خوری و آورده بود: - میخواستیم شیرینی بخریم. فکر کردیم این دور و برها شیرینی خوب نیست که قابل عروس خانم باشد. بابام دیر آمد وگرنه میرفت از خیابانهای بالا شیرینی میخرید. دیدید چه قنادیهایی آن بالاهاهست! -ماشاالله چه سروزبانی داری، چه تعارفهایی بلدی! ما با این سن و سال از این چیزها بلد نیستیم. -استادش مامانش است. مامان کو؟ -تو حیاط با همسایهها حرف میزند و کارهایی هم میکند. پسرخاله بلند شد: -خاله جان به زحمت افتاد. خاله جان، خاله جان! تو را خدا نمیخواهد زحمت بکشی. یک چیز مختصر و ساده میخوریم. ما که غریبه نیستیم.» این کتاب را نشر «نی» منتشر کرده است.