کتاب «حکایت دریاست زندگی» گزینهی اشعار «محمد شمس لنگرودی»، شاعر معاصر است. مریم اسحاقی در مقدمهی کتاب آورده: «شمس لنگرودی در مصاحبهای گفته است "من مخروطی سر و تهام" درست گفته است. او در جوانی از پیری شعر گفته است و در سنین پختگی، اکنون، جوانی و شیفتگی و عشق در شعرش فوران میزند. او در اولین دفتر شعرش "رفتار تشنگی" در بیست و یک سالگی میگوید: "پیری/ چه زود فرا میرسد/ و خوابها چه زود گواراییشان را از دست میدهند." و این روزها مینویسد: "میخواهم دوباره به دنیا بیایم/ بیرون در، تو منتظرم بوده باشی/ و بیآنکه کسی بفهمد/ جای بیداری و خواب را/ به رسم خودمان درآریم..."»
شعری از مجموعهی «حکایت دریاست زندگی» را میخوانیم: «سنتورها، عودها، ویلنها، عودها/ در دلشان ساز میزنند/ تا به محض رسیدنت/ خود به صدا درآیند./ ای بهار/ سرمنشا بی پایانت کجاست/ تا نوشان نوشان بیایم/ و در منزلت آرام گیرم/ پلهایت کجاست/ تا از تلاطم این برف بگذرم./ جادهها/ به نیت دیدنت/ راهی شهرها میشوند/ نمییابندت، دور میشوند./ کندویت کجاست/ تا زنبورانم/ از شکوفه گیلاست پر کنند./ سوزن بارانت کجاست/ تا زخم زمستام را بدوزم./ من به بوی تو برخاستم/ و از حرارت بیداری دارم کور میشوم./ شادیهایت را
بر صورت من بریز فروردین من!/ و اضافههایش را/ پست کن برای کسی که بهاری ندارد...»
کتاب حاضر در مجموعهی «پازل شعر امروز» نشر نیماژ منتشر و روانهی بازار کتاب شده است.