مادربزرگ دندانمصنوعیاش را گذاشت توی دهانش. دندانها با یک صدای تق جا افتاد. واقعاً هم که ارزش بگومگو نداشت. کودک از مادربزرگ پرسید: «کِی میمیری؟» مادربزرگ جواب داد: «بهزودی، ولی کمترین ربطی به تو ندارد.» ـ چرا؟ مادربزرگ جواب نداد و روی صخره راهش را بهسوی درهی تنگ ادامه داد.