کتاب «ساعت 25، اشخاص» دو نمایشنامه به قلم «محسن محبی» را دربردارد. در بخشی از پیشگفتار آمده است: «تئاتر اگر قلب تپنده جامعه است، خون تازه میخواهد و این خون تازه را در شریان جوانان هر جامعه میتوان یافت. به نوبهی خودمان با دور تا دور دنیا میکوشیم تا در کنار نمایشنامهنویسان بزرگ و مشهور دنیا، استعدادهای جوان جهان را نیز معرفی کنیم و بدیهی است که کشف این استعدادهای جوان در کشور خودمان امر ضروریتری است. تئاتر هرگز نمیمیرد چرا که مردم به آن نیازمندند، حتی اگر خودشان هم از این نیاز باخبر نباشند. تئاتر هرگز نمیمیرد چرا که اگر روی صحنه نرود آن را میتوان در کتابها بازجست، در قلبها و در حافظهها. لویی آراگون در شعری که مانند وصیتنامهاش بود میگوید: "باید در چشمان سیاهی خیره شد تا بر آن پیروز گشت، آوایی که کمکم خاموش میشود، کمتر زیبا نیست، باید گوشها را تیز کرد تا شنید پژواک این آوا را جایی دیگر که دوباره بلند میشود در دل کوهستان، ما تنها نیستیم که میخوانیم و مجموعه آواها بازگوی مصائب است...» در بخشی از کتاب میخوانیم: «مرد اول: اما اگه اعتراف کرده باشیم، یعنی به خاطر قتل یه زن اعداممون میکنن؟! مرد دوم: اَاَاَاَه، تو هم که هی میگی اعدام اعدام. مرد سوم: آره اعداممون میکنن. مرد دوم: اما آخه چرا؟ مرد سوم: چون قاضی گفته. مرد اول: اما آخه سه نفرو به خاطر یه نفر؟! مرد دوم: راست میگه، این بیعدالتیه!!» کتاب حاضر را نشر «نی» منتشر کرده است.