
کتاب باغ ناپیدا اثر فرنسیس هاجسن برنت
کتاب «باغ ناپیدا» نوشتهی «فرنسیس هاجسن برنت» را «شهلا ارژنگ» به فارسی برگردانده است. ناشر در معرفی این کتاب آورده است: «فرنسیس هاجسن برنت در سال 1849 در شهر منچستر متولد شد. دوران کودکی این نویسنده به دلیل مرگ پدر و سرپرستیاش توسط مادری که باید پنج کودک را اداره میکرد، در فقر و در محلههای پست شهر منچستر گذشت. هاجسن برنت در شانزدهسالگی به آمریکا مهاجرت کرد و همکاریاش را با مجلات آغاز کرد. پس از این همکاری بود که داستانهایش مورد استقبال قرار گرفت و در آمریکا و انگلستان برایش شهرت و ثروت به همراه آورد. "باغ ناپیدا" بهترین اثر فرنسیس هاجسن برنت است که در سال 1911 نوشته شده است. تجربههای زندگی نویسندهی اثر در منچستر، شیفتگیاش به باغبانی، علاقهاش به افسانههای کهن طبیعت و همچنین تفکراتش دربارهی تاثیرگذاری روح و روان بر جسم آدمی، همگی در نوشتهشدن این رمان سهم و تاثیر داشتهاند و آن را به اثری چندوجهی تبدیل کردهاند.» در بخشی از داستان میخوانیم: «مری در صحبتهایش با کالین سعی میکرد دربارهی باغ راز محتاط باشد. نکاتی وجود داشت که مری میخواست در مورد کالین کشف کند؛ اما احساس میکرد که برای کشف آنها نباید مستقیم از کالین بپرسد. ابتدا که مری از بودن در کنار کالین استقبال کرد، میخواست بداند که آیا او دهنش چفت و بست دارد یا نه. در نهایت مانند دیکون نبود؛ اما آشکارا از فکر باغی که هیچکس چیزی درباره آن نمیدانست خشنود بود و مری فکر کرد که شاید پسر قابلاعتمادی باشد. اما چون مدتدرازی نبود که او را میشناخت، نمیتوانست مطمئن باشد. نکتهی دومی که مری میخواست بداند این بود: اگر کالین میتوانست درخور اعتماد باشد ـ اگر بهراستی میتوانست درخور اعتماد باشد ـ آیا امکان این بود که بیآنکه کسی بویی از ماجرا ببرد، او را به باغ راز بُرد؟ دکتر سرشناس لندنی گفته بود که او باید در معرض هوای تازه قرار گیرد، و کالین گفته بود که استفاده از هوای تازه در باغ راز برایش اشکالی نخواهد داشت. شاید با استفاده از هوای تازه و آشنایی با دیکون و سینه سرخ و تماشای گیاهان روییده، دیگر چندان به مرگ فکر نکند.» کتاب حاضر را «نشر نو» منتشر کرده است.