
کتاب بوی خوش تاریکی اثر قاسم شکری
کتاب «بوی خوش تاریکی» نوشتهی «قاسم شکری» است. در توضیحات پشت جلد کتاب آمده است: «کافی است انکار کنی. کسی قرار نیست محاکمه شود. اما گاهی که استخوانهات از درد روزمرگی و تفکرات حاشیهای تیر کشید، باز کردن شیارهای زخمی و دمل چرکین روح، حتی انزوا را برایت ترسناک میکند، و چیزی که از آن فرار میکنی جز زبانی نیست که با آن میاندیشی یا تصور میکنی، و همین ادبیاتی است که یا همه چیز است یا هیچ چیز. بوی خوش تاریکی حکایت زندگی پنهان اجنه و دیوان نیست، بلکه روایت زندگی درونی فرد است روان پریش که فرافکنیهای ذهن بیمار او آرکی تایپهای (زوایای ناخودآگاه) جمعی قومش را بر ملا میکند. نویسنده در قالب رمانی متفاوت، و با نگاه و زبانی خاص خود، دنیایی پیش روی ما میگشاید پر از رمز و راز...» در قسمتی از کتاب میخوانیم: «بدنم به رعشه افتاد، اون چندتای دیگه هم دست کمی از من نداشتن. استخوانهای ساعد و ساق مرده با قل و زنجیری چفت شده بود به چندتایی بست فلزی کاشته شده توی دل زمین، یه جمجمهی خیلی بزرگ هم غلت خورده بود سینهی دیوار» این کتاب را نشر «مرکز» منتشر کرده است.