
کتاب خواب های گمشده اثر نادر وحید
کتاب «خوابهای گمشده» نوشتهی «نادر وحید» است. ناشر دربارهی این اثر آورده است: «راوی خوابهای گمشده مرد جوانی است که خانوادهاش او را روانپریش میدانند. این مرد جوان ادعا میکند با روح فامیل خود که مردهاند در ارتباط است .... چرا که روح مادربزرگش او را ترغیب کرده به خانه پدریاش برگردد زیرا حقایق زیادی است که او باید بداند. نویسنده داستان در پی مرور روایتهایی گوناگون از راویان مختلف به دل گذشتههای دور این خانواده نقب میزند و خاطرات نوستالژیکی را برای خواننده تداعی میکند. خواننده در انتهای داستان متوجه میشود تمامی آنچه که روایت شده دستنوشتههای راوی است که اکنون خود نیز به گمشدگان پیوسته: خوابهایم را گم کردهام، اینک منم و روزهایی پیوند خورده با کابوس. من به آن سو رسیدهام. آخر خوابهای گمشده. گمشدگان همه این جایند. کسی آیا خواب مرا میبیند؟ زنگ زده بودم به مادر و گفته بودم مامان، خواب وحشتناکی دیدهام! خواب دیدم شما مردین و از مرگتون دو سال گذشته، خونه رو هم فروختیم و.... مادر پای تلفن خندیده بود. گفته بودم مامان، خدا را شکر که خواب بودم، الام میآم دیدنتون تا مطمئن بشم که بیدارم. گوشی را که گذاشته بودم، از خواب پریده بودم! کابوس سرجایش بود!» در قسمتی از کتاب میخوانیم: «بنگاهدار چاق چشم زاغ دارد یکنفس فک میزند و آسمان ریسمان به هم میبافد که به جان من نباشد به جان عزیز خودش، این مورد را برای هر کسی رو نمیکند، ولی از آن جا که طرف خودش را میشناسد و از همان اول توی قیافه من خوانده که آدم روشنی هستم حیفش آمده دست خالی برگردم؛ و باز به جان من نباشد به جان سه تا بچههاش "غیر ممکنده" دیگر این جور مورد "اکازیون اندر اکازیون" مناسبی گیرم بیاید. خانه که نیست، لقمه یامفت است! کجای دنیا خانه با این متراژ را به این قیمت میدهند! دو طبقه عمارت، هال و چهار خواب پایین، دو خواب بالا، دو تا زیرزمین دو سمت عمارت، حیاط دلباز ... خودم که دیدهام؟ سر تکان میدهم که بله دیدهام و فکر میکنم اگر میدانست نه تنها دیدهام، که سالها در آن زندگی کردهام، چه قیافهای پیدا میکرد؟» این کتاب را انتشارات «ققنوس» منتشر کرده است.